عملکرد احساسات سرکوب شده در کودک دوزبانه
فروید بر این باور بود که خشم فرو نشانده، عامل افسردگی است. او معتقد بود که دلیل افسردگی افراد، ترس از بروز خشم شان است و آنها نگرانند اگر خشم خود را نمایان سازند مورد بیمهری و بیتوجهی قرار خواهند گرفت.
در نتیجه، تصمیم میگیرند خشم خود را به درون بریزند و از درون با آن بجنگند.
این روانشناس اعتقاد داشت افسردگی همان خشم انبار شده است که به تنفر از خویشتن تبدیل شده است.
تقریباً اغلب افرادی که از حملات وحشت و اضطراب شکایت دارند، احساسات منفی ابراز نشدهای دارند که ریشه در مسائل زندگیشان دارد. شاید این احساسات را کاملاً نشناسند زیرا آنها را از ذهن خود بیرون میکنند.
وقتی کودک دوزبانه شما منکر احساسات درونی خود میشود و از مواجهه شدن با تضادهای آزاردهنده ذهنی خود میگریزد، کم کم عصبی و وحشت زده خواهد شد اما هنگامی که با این افکار و مسائل رو در رو میشود، در اکثر موارد اضطراب یا به کلی از بین میرود یا تسکین مییابد.
تمامی کودکان دوزبانه مضطرب درگیر دو نوع احساس میباشند که غالباً آن را انکار میکنند: خشم و امیال ابراز نشده. اجازه دهید نمونهای را در این خصوص بیان کنم که گویای این حقیقتاند:
تد در سانفرانسیسکو به دنیا آمد و دوران رشد خود را با مشکلات زیادی پشت سر گذاشت. به دلیل بیماریهای متنوعی که در اثر آلرژی از آنها رنج میبرد، قادر نبود مرتب به مدرسه برود زیرا بیشتر اوقات باید به پزشک مراجعه میکرد. منزوی و تنها بود.
دوستان زیادی نداشت و همواره چون نمیتوانست در برنامههای ورزشی شرکت کند آزرده و ناراحت بود. آلرژی سبب شده بود مشکلات پوستی زیادی داشته باشد، چهرهای نازیبا و جسمی بیمار، او را از سایر افراد دور ساخته بود با وجود تمام مشکلاتی که داشت معتقد بود اگر بتواند خوب پیشرفت کند، موفق و محبوب خواهد شد.تد به این حرفش ایمان داشت. وی توانست با نمرات متوسط مدرک کارشناسی ارشد را در رشته مدیریت اخذ کند. تد شرکت عمویش را که در آستانه ورشکستگی بود، خریداری کرد. روی خانهاش وام دومی گرفت و تمام پول آن را در شرکت سرمایهگذاری کرد. ریسک بزرگی بود. هفتهای هفت روز، از صبح تا شب سخت کار میکرد. ولی چند سال بعد شرکت سودآور شد. پس از آن، زمان موفقیت و سوددهی به اوج خود رسید.
سود کلانی که نصیب شرکت شد، سبب گردید سهام شرکت در بازار اوراق قیمت پیدا کند دیری نگذشت که شرکت تد میلیونها دلار ارزش یافت. در پی این موفقیت تد شرکت دیگری خریداری کرد و در آنجا هم به موفقیت چشمگیری دست یافت. مدتی نگذشت که تد در میان مجلاتی همچون تایم اسم و رسمی معتبر پیدا کرد. او به پسر طلایی شهرت یافت و سرانجام با خانم زیبایی که همسرش را مردی جذاب و مودب میدانست، ازدواج کرد.
با وجود تمام این موفقیتها هنوز مشکلی وجود داشت که خاطر تد را میآزرد. او هنوز احساسی از شادمانی نداشت و همواره نگران و مضطرب بود. کل روز را دلواپس سلامتی، شغل و شهرتش بود. موجی از هراسهای ذهنی به وی حملهور میشدند. روزی پس از خواندن کتاب روانشناسی افسردگی، با احساس غم فراوانی که در ظاهرش نمایان بود به من گفت با وجود اینکه ثروت زیادی دارم احساس خوشبختی نمیکنم.
به روزهای شاد و فقیرانه دوران دانشجویی که در دانشگاه کالیفرنیا درس میخواندم فکر میکنم. روزها کمی کار میکردم و شبها به اتفاق دوستانم خوش میگذراندم. فکر میکنم بیشتر از زندگی لذت میبردم. روش شناختی کمک زیادی به تد کرد. او بعدها دریافت هراسهایش غیرمنطقی و بیاساس بوده. اوایل درمان توانست چند روز و بعد هفتهها زندگی آرام و بدون تشویشی را تجربه کند.
او توانست دوباره احساس خوشبختی کند اما گاهی هراسها به سراغش میآمدند و تد از این موضوع بیم داشت؛ گاهی نگران حمله قلبی میشد و در مواقعی میترسید خطری شغلش را تهدید کند و یا ترس از مسافرت با هواپیما او را می آزرد. با وجود این میپنداشت این نگرانیها منطقی است و گاهی به سراغش میآیند.
روزی متوجه شدم نگرانیهای تد شدت یافته است.وقتی در یکی از جلسات به بررسی موضوع ترس از ورشکستگی و ترس از هواپیما میپرداختم، از او پرسیدم در آن روزی که ترس به سراغش آمد در محل کار و یا در منزل اتفاق خاصی رخ نداده است، او پاسخ داد به غیر از ترس و نگرانیهایش همه چیز خوب و عالی بود.وقتی از او خواستم بیشتر توضیح دهد گفت: که به اتفاق همسرش در خانه بزرگ و جدیدشان از اقوامشان پذیرایی میکردند که همگی اوقات لذتبخشی داشتهاند.
وقتی از او پرسیدم که اقوامش چه مدت است که در منزل آنها ساکناند؟ پاسخ داد: چندین هفته. تعجب کردم پرسیدم ناراحت نیستی که اقوامت چندین هفته در خانه تو جا خوش کردهاند و آیا میداند کی قصد ترک منزل او را دارند. تد در پاسخ اصرار داشت که این مسئله مهم نیست که چه مدت میمانند. زیرا منزلش آنقدر بزرگ هست که حضور دیگران آزارش ندهد. وی اضافه کرد اگر فقط من و همسرم به همراه خدمتکارها در آن منزل بزرگ زندگی کنیم، ممکن است اقوامم فکر کنند که چقدر خود خواهم.
او معتقد بود حتی اگر از مهمانانش مودبانه بپرسد که تا چه زمانی پیش او خواهند ماند از او میرنجند.شاید متوجه مشکل اصلی شده باشید. باور تد این بود که باید همه از او راضی باشند و او را تایید کنند، حتی اگر این تایید طلبی به قیمت سرکوب نیاز و احساسات شخصی تمام شود باید مطمئن شود همه او را دوست دارند.
پس از بررسی و تحلیل این مشکل، تد قانع شد اقامت طولانی مدت جمعی از اقوامش نزد او برایش آزاردهنده است. علی رغم ویژگی بخشندگیاش و اخلاق سخاوتمندانهای که داشت، این حقیقت را پذیرفت که حضور اقوامش خلوتش را به هم زده و آرامش مورد نیاز را از او سلب نموده است.تصمیم گرفت با همسرش صحبت کند و درنهایت، اقوام به منازل خود رفتند. همزمان به یکباره ترس از ورشکستگی و ترس از مرگ در هواپیما در وجودش از بین رفت.
نادیده گرفتن احساسات و منافع شخصی به خاطر جلب توجه و تصدیق دیگران مشکل متداولی است که در اکثر کودکان دوزبانه و حتی بزرگسالان دیده میشود. و نتیجه آن نگرانی و اضطراب ناگهانی است که علتش را نمیدانند.
تایید شدن از طرف دیگران تا حدی برای این دسته از کودکان دوزبانه و یا حتی بزرگسالان اهمیت مییابد که حتی علت ناراحتی و رنجش خود را نمیفهمند. گویی اصلاً آن ها اجازه ندارند به احساسات خود توجه کنند.
به گونهای که خودباور میکنند احساسی نسبت به این مطلب پیش آمده ندارند اما در حقیقت این دسته کودکان دوزبانه با نادیده گرفتن رنجشهای خود، اضطراب را در درون خود بارور میکنند. ولی به جای تشخیص علت اضطراب و تشویش خود، روی خود اضطراب و دلهره متمرکز میشوند.
اما اگر مسائل را ریشه یابی کنند به آرامش و راحتی خواهند رسید.
درمان تد همیشگی نیست شاید در موقعیتهای مختلف آزرده شود یا احساساتش را انکار کند. این بازگشت در مورد من و شما هم صدق میکند؛ در زمان ناراحتی باید از خود بپرسید راستی دلیل ناراحتی من چیست؟
آن را ریشهیابی کنید و دلیل برای رفع ناراحتی خود بیابید.